۱۳ بازديد

اثرات 

 مثبت طلا و نقره بر ارگانيسم بدن انسان كل نگر استفاده تزئييني از طلا و نقره براي درمان برخي بيماريهاي جسمي و ديوانه اثرگذار هست . 
بر مبنا نتايج پژوهش ها اين دانشمندان ، طلا، پروسه فعاليت ارگانيسم تن آدم را تسريع كرده و نقره، بر عكس آرام‌بخش مي‌باشد . 
به نوشته مجله روسي “وزگلياد” طلا جواهرات مي‌تواند به رفع بيماريهاي قلبي كمك كرده و فشار خون را زير بياورد و نقره فشار خون را بالا مي برد . 
به همين دليل هست كه در طب سوزني شرق، براي بخش‌هاي متفاوت تن از سوزن هاي طلايي و نقره‌اي به كار گيري مي‌گردد . 
محققان بلاروس پيشنهاد كردند افراد دارنده زخم معده و يا بيماريهاي ديگر معده، از طلا و جواهرات استفاده كنند و اشخاصي كه عصبانيت و تند خويي دارند، نقره بكار ببرند . 
همچنين سياه شدن حلقه طلا برروي انگشت دست مي‌تواند نماد بيماري مالك آن باشد . 
پزشكان استفاده آلياژ مركب از طلا جواهرات و نقره را پيشنهاد نمي كنند و به به كار گيري مجزاي آنهااعتقاد دارا هستند . 
همچنين استعمال طلا و جواهرات براي مردان بعلت تشعشعات طلا زيان آور بوده و براي زنان با فايده است و آيين اسلام استفاده از طلا جواهرات را براي مردان اشكال دار ميداند در همين ضميمه استفاده طلا و جواهرات براي مردانپژوهش هاي علمي از زيان آور بودن طلا و جواهرات براي سالمي مردان خبر مي دهند . 
پژوهش هاي علمي طبي نشان مي دهد، طلا جواهرات بر گلبول هاي تن مردان تأثير مي گذارد، درحالي كه بر گلبول هاي زنان تأثيري نمي گذارد . 
و اين امر به برهان وجود لايه چربي در ميان پوست و گوشت زنان اتفاق مي افتد، اين لايه بازدارنده تأثير اشعه هاي عنصر طلا جواهرات بر روي گلبول هاي قرمزخون مي شود . 
پژوهش هاي دوچندان علمي ديگر نشان مي دهد كه اشعه هاي طلا و جواهرات نقش منفي بر روي هورمون هاي جنسي مردان دارد درحالي كه اشعه هاي عنصر «نقره» بر مردان و زنان چنين تأثيري ندارد . رسول اكرم(ص) قرن ها پيش در رابطه اين قضيه فرمودند: طلا جواهرات براي مردان امتم حرام و براي زنان امتم حلال است؛ اين مقاله ميزان اهميت و فايده احكام اسلامي را اثبات مي كند . 
چاكراه هفتم محل: ميانه رمز در بالاترين نقطه رو به بالا باز مي شود غده مربوطه: صنوبري (اپي فيز( هورمون مربوطه: سروتنين بخشهاي مربوطه: مخ، جمجمه . چشم راست حس: هستي خاص رنگ: بنفش، طلايي، سفيد زمينه: كمال، شناخت متعالي از روش مشاهده درون، وحدت با هستي مطلق، دورانديشي جهاني سياره هاي وابسته: نپتون، كيوان قابليت تطهير و فعال ساختن چاكراي هفتم: گذراندن هنگامي در قله كوه و يا اين كه نظاره آن توضيحات: 
ساهاس رارا در بالاي راز در ملاج قرار دارد . سمبل آن نيلوفري براق با هزار گلبرگ به نماد ي بي غايت بودن هست . با تمام رنگهاي رنگين كمان مي درخشد، البته رنگ برنده آن بنفش مي‌باشد . مسير چاكراي هفتم گشوده گرديده با رنگ بنفش نشان داده مي شود و رنگ بنفش ساطع شونده از آن رنگ وقار، عزت نغس و شفاست . همچنان كه يك فرمان روا توانمند بر قلمرو خويش بطور بدون نقص حاكم است، بنفش نيز مركز تاج را اشغال مي كند و ذهن والاتر را تاج مي گذارد و حاكم بر اعضاء و مليون ها سلولي كه اعصاب و روان و بافتها را صورت مي بخشند مي باشد . غنچه بيروني اين چاكرا ۹۶۰ گلبرگ دارد، در ئرون آن غنچه ديگري با ۱۲ گلبرگ چشم مي شود، كه با روشنايي سفيدي كه تشعشات طلايي داراست مي درخشد . روشنايي سفيد تابش الهي كيهان است . اين چاكرا جايگاه بالاترين مرحله تدبير و تكامل انساني مي‌باشد و آدم را به سوي سراي ابدي، آخري و برتر ساماندهي مي كند و با اسم هايي چون واضح بيني، دور انديشي يك صدايي و دور انديشي (من هستم) شناخته گرديده است . به اين دليل فردي كه در مرحله جسمي، خيالي و معنوي به هشياري رسيده، غالبا با هاله يا شعاعهاي نوري بر گرد سرش نشان داده مي شود (پيامبران و امامان) . اين چاكرا محل اشراق و بصيرت معنوي است، كه بر توان پيشگويي مي افزايد . ساهاس رارا عمدتا با شعور برتر خود حقيقي وواقعي در پيوند و ارتباط ميباشد . هر دسته ارشاد كه ما از نحوه فكر، صداي دروني يا يك شم واقعي دروني دريافت مي كنيم در حقيقت از چاكراي فرق راز ناشي مي شود . تمامي ما داراي يك سرشت عالي هستيم كه قسمت اعظم ما را تشكيل داده هست و دارنده اطلاعاتي راجع به كار اصلي ما مي باشد . منشاء تمام موعظه ها اين نصيب مي باشد . ما از شيوه چاكراي فرق سر با ذات عالي خويش در رابطه هستيم . هنگامي كه كونداليني بيدار شود و برخيزد، شيوا و شاكتي در ساهاس رارا با نيز متحد مي شوند، تغيير ماهيت فهم و دور انديشي انساني به ارمغان مي آيد و ماده و انرژي در داخل آگاهي خالص در يك موقعيت سرور سرمدي فرو مي فرايند . با وصال به اين شرايط بشر به توان درك و واقع بيني دست مي يابد . شاكتي و شيوا نيز در اصل يك عدد و يكسان مي‌باشند . هوشياري نيروي اثبات و طبيعت نيروي متحرك مي باشد . در مقدمه طبيعت در سه گوناي مجزاي تاماس (رخوت، تاريكي، سكون و سنگيني)، راجاس (انرژي فعال، حالات هيجاني، احساسات تند و قوي، نيرو ، فعاليت، خشونت و زخم زنندگي)، ساتوا (تعادل، توازن، هماهنگي، فهم و شعور و كيفيات هوشياري و معنوي است) . نفوذ اين سه گونا به دنيا هستي را صورت مي دهد و از آن‌ها ۸ عنصر طبيعت پيدا مي شود (پنج عنصر و سه گونا) .غده داخل ريز مرتبط با ساهاس را را غده صنوبري (اپي فيز) ميباشد . كه راس ادراك بي واسطه شعور معنوي ميباشد . اين غده يك ساختمان خاكستري رنگ متمايل به قرمز رنگ كوچكي به ميزان يك نخود مي‌باشد كه دربين مرحله زيرين مخ و مغز مياني، صحيح در جلوي مخچه جاي داراست . ترشح كليدي آن كه ملاتونين نام دارد، ساعت بيولوژيك بدن را تحت تاثير قرار مي دهد و به طور كل اين غده داراي اهميت به روشنايي مي باشد . در هنگام شب اندازه ملاتونين خون در بالاترين تراز خويش قرار دارااست كه در طي روز بتدريج از اندازه آن كاسته مي شود . اين غده تهيه و تنظيم كننده مقدمه بلوغ بوده، انسان را به خواب وا مي دارااست و بر حالات خلقي فرد تاثير مي گذارد . ليبرمن (Jocb liberman) در كتابش به اسم (نور ، طبيعت آينده) معتقد هست كه نور وارد شونده به چشمها خير تنها به رويت كرد ما كمك مي نمايد بلكه ساعت بيولوژك بدن را از طزيق غده صنوبري و هيپوفيز به كار وا مي دارااست . اين غده در طي مراقبه تحريك شده، از خود هورمونهايي ترشح مي نمايد كه قادرند آدم را به حالات برتر خود آگاهي برسانند، همان تجربه اي كه مصرف ال . اس . دي در فرد بر مي انگيزد . ولي به طريقه اي زياد سالمتر . گاه اين غده را غده توهم زا نيز مي خوانند . در فلسفه يوگا غده صنوبري را پلي في مابين كالبد زمخت جسماني و كالبد زياد دقيق روحي (اختري) مي دانند . دامنه باز بودن چاكراي هفتم مي تواند قليل يا اين كه زياد باشد . زماني چاكراي هفتم آغاز به باز شدن مي كند، زماني است كه مرز في مابين هستي دروني و معاش بيروني در اوضاع جان دار كاهش پيدا مي نمايد و بشر لحظه ها را عمده و بخش اعظم تجربه مي نمايد . زماني كه پرورش چاكراي هفتم ارتقاء مي يابد اين لحظه ها اكثر مي شود تا زماني كه به چهره يك واقعيت دائمي در مي آيد . زماني كه خويشتن فرد آماده اين قدم آخر واضح بيني باشد ممكن مي باشد به طور كامل ناگهاني حادثه بيفتد . احساس او اين چنين است كه انگار نو از خواب طولاني بيدار گرديده است و در نهايت شروع مي نمايد به اينكه در حقيقت معاش كند . ديگر عقب گردي در سر راهش وجود ندارد . خود را به ظرف خالي تبديل مي كند و هستي الهي اين ليوان را لبريز خواهد كرد . پي مي برد كه خويشتن حقيقي وواقعي اش را كه تنها راستي پايدار مي باشد پيدا كرده مي‌باشد . نفس فردي اش به نفس جهاني تبديل مي شود . انگيزه خالق در رفتار او جامه عمل مي پوشد و نوري كه از او ساطع مي شود قلب اشخاصي را كه گيرنده حضور الهي مي باشند باز مي نمايد . در اين مورد ديدني مي‌باشد كه توجه داشته باشييد ملاج نوباوه در سن ۹ تا ۲۴ ماهگي اوليه معاش اش گشوده باقي مي ماند . در ارتفاع اين دوره اول معاش روي زمين نوپا در تدبير وحدت بي نقص به رمز مي برد . 
انسداد انرژي در چاكراي هفتم(ساهاس رارا) با مسدود بودن اين چاكرا رابطه فرد با تجربيات معنوي انقطاع مي گردد و شم جدايي از كثرت و يكپارچگي دارد و به طور كامل از واهمه رها نمي‌باشد . اين خوف هميشه سبب ساز ماندگاري گوشه اي از اثرها گره هاي داخل چاكراها مي شود . شخص فاقد حواس ماورائي خواهد بود و هنگامي كه ديگرافراد از تجربيات معنوي كلام مي گويند قدرتمند نمي باشد معناي آن را فهم و شعور كند در صورتي كه باز بودن اين چاكرا معمولا آدم معنويت را به طور ملموس و در عين اكنون با كيفيتي اختصاصي به فرد تجربه مي نمايد . با انسداد انرژي اين چاكرا شخص ممكن مي‌باشد به نوعي بيهودگي در زندگي اش پي ببرد و يا هراس از مرگ اكثر وقت ها به سراغش بيايد . احتمالا براي در دست گرفتن اين احساسات منفي تلاش نمايد كه براي فراروگريز از آنان به عمل فراوان پناه برنده شود يا پايين توشه مسئوليتهاي تازه برود براي اين كه خود را برحق و همهم جلوه دهد . اكثر زمان ها وقت ها افرادي ذيل اين موقعيت بيمار مي شوند و مجبور به استراحت مي شوند . در صورتيكه اين پيامها ناديده گرفته شود شخص درگير زندگي بي محتوايي مي شود و رويش تواناييهاي بالقوه خويش حقيقي وواقعي اش را محدود مي نمايد . لازم به ذكر مي باشد كه در موردها عقب ماندگي فرضي بايستي به اين چاكرا ريكي داده شود . همچنين در مواقعي كه ذهن با سرشت انطباق ندارد . به اين حيطه بايستي ريكي داده شود . زماني كه آلرژي به نوروروشنايي (روشنايي زننده) وجود داراست . به طوري كه سبب ساز سر درد مي شود . مي بايست به اين حوزه‌ يار با شبكه خورشيدي ريكي داده شود . واجب به ذكر مي‌باشد كه گشوده شدن پيش رس اين مركز به ياري مواد توهم زا ممكن ميباشد در شخص صرع اغمائ و ناسازگاري روحي ايجاد مي نمايد . 
بيماريهاي مربوط به چاكراي هفتم بي خوابي، سردرد عصبي (ناراحتي هاي عصبي و ذهني)، بيماري آلزايمر در اثر ضربه يا تكان شديد، جنون، گرفتگي عضله، سياتيك، مننژيت ستون فقرات، كچلي، سوزنك . 
تغذيه رنگي: بالاي چغندر، انگور ارغواني، كلم ارغواني، توت خارجي و هر نوع ميوه يا اين كه سبزي به رنگ صورتي كمرنگ بر گرفته گرديده از تارنما جمهوري اسلامي ايران ريكي! چاكراي ششم محل: وسط پيشاني، يه خرده بالاتر از ابروها غده مربوطه: هيپوفيز هورمون مربوطه: وازوپرسين بخشهاي مربوطه: چشمها، گوشها، بيني، صورت، مخچه، سيستم عصبي، ستون مهره حس: تمام حسها، از پاراگراف ادراك فراحسي رنگ: نيلي، همينطور زرد رنگ و بنفش زمينه: كارايي ادراك، كشف و شهود، پرورش حسهاي دروني، قدرتهاي ذهني، تلاش شعور شخص، تجلي جهت چرخش چاكرا: در زنان در جهت تكان عقربه هاي ساعت و در مردان برخلاف حركت عقربه هاي ساعت قابليت و امكان تطهير و فعال ساختن چاكراي ششم: با تماشاي اسمان آبي‌رنگ پر رنگ و اسمان مالامال ستاره شب فعال مي شود . دسته يوگا : گيانا يوگا، يانترا يوگا سياره هاي وابسته:تير، مشتري، اورانوس، نپتون . 
توضيحات: 
آجنا در لغت به مفهوم امر و راءس دستور است . آجنا چاكرا به شكل دايره اي با ۲ گلبرگ در دو طرف آن تعريف مي شود، بر روي اين گلبرگها حروف سانسكريت (هام) و (كشام) نقش بسته است، اين دو گلبرگ به نيروهاي مثبت و منفي پرانا كه در اين مركز به نيز اتصال مي يابند و همينطور به خورشيد و ماه اشاره دارند . اين دو گلبرگ نماد نفس و روح مي‌باشند . به عبارتي ذهن استدلالي و ذهن الهامي . گاه آجنا چاكرا را دري قلمداد مي نمايند كه به قلمرو آگاهي برين و دانايي عمقي باز مي شود . در اينجاست كه آدم با چشم دل مي بيند، در بخش اعظمي از سنتهاي عرفاني، گشايش اين چاكرا مربوط به بيداري معنوي است . در حين مراقبه نيز از اين چاكرا براي تمركز به كارگيري مي شود . در مراقبه عميق، چشم روضه خوان يا اين كه چشم واحد در قسمت مركزي پيشاني قابل مشاهده خواهد بود . اين ديده دنيا بر تمامي چيز، در متن‌ها مقدس مختلف با نام هاي چشم سوم، ديده دورن، ديده شيوا، ديده شهود، ستاره شرق، قوايي كه از فردوس فرو مي آيد و غيره ناميده شده است . آجنا چاكرا راءس بسط رويش عقل و هوشياري و مركز خرد و عقل است . از طرز اين چاكراست كه فرد مي تواند تواناييهاي هوشي و عقلي، حافظه، اراده، تمركز، درايت و تجسم را در خويش افزايش دهد . در تن دو راءس اراده وجود دارد، يكي از آن‌ها چاكراي ماني پورا (شبكه خورشيدي) و ديگري آجنا چاكراست . همچنين انرژي كه پشت مقاصد شخص قرار دارد، از اين چاكرا آزاد مي شود . در حالتي كه اين چاكرا گشوده باشد به دنبال افكار و تامل هاي انسان اعمال مناسبي صورت مي گيرند كه سبب تجلي دنيوي تامل ها در عالم فيزيكي مي گردد و فرد با توان تجسم اش مي تواند انرژي را براي تحقق بخشيدن خواسته ها بيافريند، همينطور در تلفيق با چاكراي باز قلب شخص مي تواند انرژيهاي سلامتي بفرستد چه براي آنچه در دسترس هست و چه براي مسافت به دور . در شرايطي‌كه اين چاكرا بسته باشد، شخص براي به ثمر نشاندن انديشه هايش تلاشي دراز برهه زماني در پيش روي دارااست . در‌صورتي‌كه بشر دارنده ذهنيت و انتظارات مثبت در قضيه تمامي چيز باشد در سود دريافتهايي مثبت از محفظه وافراد ديگر خواهد داشت و در شرايطي كه او تعبيرات خيالي منفي از هر چيز داشته باشد همان ها را به دنيا خارج از خويش انعكاس داده و بدين وسيله به آنها صورت داده و دريافتهايي منفي خواهد داشت .آجنا چاكرا راس اتصال سه شبكه انرژي آيدا، پينگالا، سوشومنا هست . با مخلوط و آميزش انرژي كيهاني و قمري و شمسي در اين چاكرا در بشر بيداري روحي حاصل مي آيد و در هنگام بيداري اين چاكرا در فرد قدرت روشن بيني، واضح شنوي و تله پاتي و پيشگويي پد يدار مي گردد . زماني كه اين راس به طور كامل بيدار مي‌باشد آدم در وراي كارماي خود (رسيدن به سطحي از مسير روحي كه در آنجا ضابطه علت و عليل به انسان مربوط نيست) بسر مي برد، ولي در عين حال قادر به ديدن كارماي اطرافيان و اقوام و مليتهاي عالم مي باشد . در وضعيت متمركز بودن در اين چاكرا اين توان در بشر ساخت مي گردد كه به سايرافراد در محور كارمايشان ياري كند . آجنا چاكرا پايين در اختيار گرفتن سياره اورانوس فعاليت كرده و از خودگذشتگي و آرمانگرايي از كيفيتهاي تابشي آن بشمار مي آيد .آجنا چاكرا بر روي غده هيپوفيز تاثير مي گذارد . غده هيپوفيز پاد شاه غدد نيز ناميده مي شود، زيرا اين غده به تمام غدد ديگر دستور مي دهد . اين غده اقتدار اراده، فدرت تشخيص و همينطور بينايي، شنوايي و خاطر را كنترل مي نمايد . تمام نوابغ دارنده غده هيپوفيز برتري مي باشند . اين غده رويش تن را نيز در دست گرفتن مي كند . نقص‌ در همت اين غده منجر مي شود كه شخص از حيث فيزيكي پرورش زياد ناكافي داشته باشد و كوتاه قد شود . يك خانم باردار نبايد تحت فشار عصبي قرار گيرد، چون اين وضعيت ممكن است سبب پيدايش اثرات منفي بر روي غده هيپوفيز جنين در داخل رحم مادر شود و درجات مختلف عقب ماندگي خيالي را ايجاد كند . خوف هميشگي بر روي غده هيپوفيز اثر مي گذارد و مي تواند شخص را مضاعف ضعيف و كم رو كند . فشار و نگراني هم سبب ساز ايراد در سعي اين غده مي شود و مي تواند منجر ارتقاء فشار خون و خلل ها گوارشي نيز بشود .به افرادي كه مستعد ابتلائ به گونه هاي واهمه و بيم ميباشند و كساني كه تمايل به لاف گويي دارند و يا اين كه سركش و نافرمان مي‌باشند و يا اين كه چه بسا دزدي مي نمايند بايد به آجنا چاكراي آن ها ريكي اعطا كرد . همينطور براي درمان ذهني و احساساتي ضربه اي كه ناشي از واقعه يا اتفاقي در قبلي صورت داده نيز بايستي به اين چاكرا ريكي داد . 
انسداد انرژي در چاكراي ششم (آجنا چاكرا( در صورتي اين چاكرا ضعيف و جريان انرژي در آن راكد باشد، به علت فقدان انرژي در آن توان خلاقيت فرد متوقف مي گردد، يا اين كه اين كه شخص اذهان خلاقه متعددي در راز دارااست ولي هيچ وقت محقق نمي گردد . همراه با اين وضعيت عذر و بهانه و عذروبهانه اي دائمي وجود خواهد داشت كه براساس آن دنيا خارجي به سبب ساز نقائص خود مورد سرزنش قرار مي گيرد . صرفا چيزي كه اين شخص بدان نياز دارد، اين مي باشد كه بياموزد چه طور اميال خويش را گام به قدم به تحقق برساند . پيامد عملكرد ناهماهنگ چاكراي چشم سوم عدم تعادل است، به طور مثال: پافشاري بيش از حد روي حوزه عقل، و تصميمات زندگي فرد منحصرا با عقل و منطق فيس مي گيرد و تنها آنچه را كه با ذهن منطقي اش فهم و شعور مي نمايد قبول دارد، شخص به سادگي قرباني تفكر روشنفكرانه خود مي شود، تنها چيزي را پذيرش مي كند كه ذهن وي بتواند شعور كند، و از روشهاي علمي قابل ثابت باشد . تلاش ناهماهنگ ديگر اين چاكرا اين است كه شخص با توان ذهنش عملكرد مي كند بر روي ديگرافراد و رويدادها تاثير بگذارد، تنها صرفا مي خواهد قدرتش را نشان دهد و يا اين كه براي ارضاي نيازهايش از آن استعمال مي نمايد . در اين شرايط معمولا چاكراي كانال خورشيدي نيز معمولا از تعادل خارج است و چاكراي قلب و تاج نيز در حد جزيي پرورش يافته ميباشد .در صورتيكه چشم سوم فرد علي رغم گيرهايش نسبتا باز باشد، گشوده نيز ممكن ميباشد در اين كار برنده شود، هر يك‌سري كه مقاصد فرد بر خلاف جريان طبيعي حيات مي باشد . اما دير يا اين كه زود شم تنهايي وي را در بر مي گيرد و موفقيتي را كه برايش همت نموده بود استوار نخواهد بود . در حالتي‌كه جريان انرژيها در آجنا چاكرا به طور قابل ملاحظه اي بسته باشد تنها حقيقتي را مي بيند و يقين مي نمايد كه در جهان خارج قابل ديدن باشد . زندگي اش ذيل نفوذ اميال مادي ، نيازهاي فيزيكي و احساسات ابراز نشده ميباشد . تفكر ها و بحثهاي معنوي به نظرش خسته كننده و اتلاف وقت خواهد بود . به راحتي در حالت سخت فرد در اختيار گرفتن اش را از دست مي دهد، و ممكن است خيلي هم فراموشكار ميباشد . در صورتيكه بصيرت فرد ضعيف گرديده باشد اكثر زمان ها با اندك كاري چاكراي ديده سوم هم پا مي باشد . همينطور در موردها حاد، افكار شخص خيلي پريشان و آشفته ميباشد و تصميماتش به طور كامل براساس احساسات سركوب گرديده ميباشد . 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.